وقتی زنی تغییر میکند، شفا مییابد و در جهتِ بهبود قدم برمیدارد صرفاً به خود کمک نمی کند در حقیقت چنین زنی همۀ اعضاء خانواده، همۀ عزیزان و اطرافیانِ خود را به طورِ ناخودآگاه بهره مند خواهد کرد و یا لااقل پایه های بهبود و رشدِ آنها را پی ریزی خواهد کرد. شاید عدهای از شما بگویید چه فرقی میکند؟ سلامت و یا رنجِ هر مرد و زنی بر همۀ انسانهای دیگر اثر دارد و به اصطلاح بنی آدم اعضاء یک پیکرند، پس چه لزومی دارد که بر حال و هوا و شفایِ زنان بیشتر تاکید میکنید؟
مطالعات نشان داده است که سلامتِ عزیزانِ یک زن به طورِ مستقیم با سلامتِ خودِ زن ارتباط دارد خانم دکتر کریستین نور تراپ در کتابِ« جسمِ زن ، جانِ زن » تحلیلِی بسیار جالب و خواندنی بر این مهم ارائه داده است: «فلسفه های سنتی شرق دلالت بر این دارد که تعاملِ عمیقی میانِ انرژی زمین و جسمِ فیزیکی انسان و ارتباطی نزدیک میانِ انرژی زن و کششِ طبیعیِ زمین وجود دارد. طبقِ باورهای شرقی، بدنِ زنها متفاوت از بدنِ مردان است، بدین ترتیب که انرژی زمین در بدن و درونِ زنان در گردش است. انرژی زنانه، انرژی به درون، کشاننده یا نیرویِ جاذبۀ زمین است. این انرژی زنانه مقاومت ناپذیر بوده و به قدری قوی است که در زندگی خانوادگی، اکثرِ افرادِ خانه تمایل دارند در اطرافِ فردی باشند که نیرویِ مرکز گرا در او از همه قویتر است – که معمولاً مادرِ خانواده است – و نبودِ او در صورتِ غیبت کاملاً مشخص و محسوس است.
بچهها عادت دارند همیشه بدانند مادر کجاست و اگر مادر از خانه بیرون رود به شکل عجیبی متوجه میشوند و دائم میپرسند مادر کجاست؟
می چیوکوشی، مربی ماکروبیوتیک، که اولین بار دربارۀ این انرژی صحبت کرد اشاره میکند که نیرویِ جاذبۀ زمین که از طریقِ پاها واردِ بدن میشود، هم در زنان و هم در مردان وجود دارد، همان گونه که نیرویِ گریز از مرکز که از آسمان واردِ سر و بدن میشود، هم در زنان و هم در مردان حضور دارد.
اختلاف بر سرِ میزانِ انرژی موجود است. در زنها، به طورِ کلی، بیشتر نیرویِ مرکزگرا یا نیرویِ« جاذبۀ زمین» حضور دارد و در مردان نیرویِ گریز از مرکز یا نیرویِ جاذبۀ آسمان.
نیرویِ مرکزگرا نیرویی زمینی است که هر کسی را که اطرافِ ما باشد، جذب میکند. چون زنها معمولاً نقطۀ ثقلِ خانه بوده و مسئولیتِ روانی را به منظورِ تامینِ و حفظِ سلامتِ سایرِ افراد خانواده، بر عهده میگیرند. به همین دلیل است که وقتی زنی تغییری در جهتِ بهبود بر میدارد، تمامِ افرادِ خانه( چه او بچه داشته باشد یا نداشته باشد) از این بهبود بهره میبرند. به جرات میتوان گفت سلامتِ خانواده و جامعه به تنهایی بستگی به سالم شدن و سالم ماندنِ زن دارد. بخشی از رمزِ سلامت آفرینی، درکِ قدرتِ انرژی زن و آثارِ آن است».
حالا تصور کنید زنانِ زخمی، زنانِ افسرده، و زنان رنجور بدونِ اینکه بدانند و یا بخواهند، چقدر میتوانند برایِ خود و عزیزانشان منشاء درد باشند! اینجاست که باید از خود سوال کنیم وضعیتِ سلامتِ روانِ زنانِ جامعۀ ما به چه سمت و سویی میرود؟ چقدر برایِ خوشحالی و سلامتِ جسم و جانِ زنان اهمیت قائل میشویم؟
چقدر برایِ این مهم هزینه میکنیم و مسئولیت میپذیریم؟
تصور کنید در جوامعِ پدر سالار با حجمِ بالایِ بی اعتنایی و کم لطفی که در حق زنان شده است چقدر خودِ مردانِ آسیب دیدهاند؟
به جرات میگویم در جامعهای که زنان خوشحال و سلامت نیستند دیگر نمیتوان تمایزی مابینِ مظلوم و ظالم قائل شد، چرا که در چنین وضعیتی همه بازنده هستند. اما جایِ خوشحالی و امید و خرسندی آنجایی است که خودِ زنان مسئولیتِ رشدِ فردی خویش را بر دوش بگیرند و در جهتِ سلامتی جسم و جانشان و خوشحالیِ خود گام های محکم و قوی بردارند، این گامها هر چقدر هم کوچک باشند میتوانند دامنۀ نفوذِ بالایی داشته باشند.
قدرتِ سلامتِ هر زن آن چنان عظیم است که میتوان ادعا کرد: با یک گل بهار میشود!

نظرات